:)گاهی وقتا باخودم میگم تا کی قراره این توهین کردن ها،تحقیر کردن ها،آزار و اذیت ها و حرص

دادن ها ادامه پیداکنه

گاهی وقتا به مرز دیوونگی میرسم اما خودم رو دلداری میدم و میگم یه روزی این حرف و حدیث ها

تموم میشه،،،اما خیال نکنم که تموم بشهچراکه امروز خواهر29ساله ی من با داشتن یک بچه

مادرم اشکش را با حرف های احمقانش که میگه بلد نیستی بچه رو نگه داری و همش شماها 

نجس هستید(اینو بگم که مامانم تاحدودی وسواس داره و دلش میخواد همه مثل این تمیز باشن)

درآورد. و شروع کرد با صدای پراز بغض گله کردن که خیال میکنید من دشمن بچم هستم و بلدنیستم

نگهش دارم.و گفت و گفت و خودش رو خالی کرد و من فقط یک لبخند دردناک رو لبم داشتم و انقدر بغض داشت

خفم میکرد که نمیدونستم چجوری نشکنه و ازسر حال بد خندیدم و اشک ازچشام اومد و خیال کردن از خنده ی زیاده:)

این مادر نامهربون با تماام گستاخی بعد این همه ناسزا گفتن میگه عُقدتو خالی کردی!!!

خیلی حرف داشتم برای کوبندنش اما دهنه وامونده ی من دیگه باز نمیشه برای جیغ جیغ کردن و غرغر کردن

و قبل از اون چیزی که برام عجیب بود و خیلی مبهم نفرین های مادرم که تمومی نداره!!

برام سواله که درحقش چیکارکردم که انقدر منو تو جمع،تو تنهایی ووو تحقیر میکنه

هیچوقت نفهمیدمش و دلمم نمیخواد بفهممش.

آدم احمق حق داره بمیره و تنهایی بکشه اما هرکاری میکنم بازم دلم نمیاد این حرفارو از ته دل بگم

چراکه مادرمه،درسته من دخترش درعین حال از زاده ی اون هستم، نیستم اما اون مادرمن است

یه مدت خیلی فحش بهش میدادم و توهین میکردم اما به این نتیجه رسیدم که این همه

 ناسزاگویی دردی رو دوا نمیکنه.

یه چیز جالب اونم اینکه تهش به خواهرم میخواست 3بار این حرف رو زده باشه و اون به گریه افتاد

اما منی که هرروز این حرف رو میشنوم و روزی هزاربار قلبم میشکنه و دلم به درد میاد چی بگم؟:)

انقدر صدای شکسته شدنه قلبم رو شنیدم که دلم به حالش سوخت.خیال میکنن از سنگم 

حرف نمیزنم ،خیال میکنن ککمم نمیگزه.بنظرتون نمازو روزه و اون همه دعا خوندش و مسجد رفتن 

و این روضه خوندن و. درسته؟؟؟به وَِلا که درست باشه دونه ای.اون به ما میگه کافرید شما،،

نماز سروقت نمیخونید اما نمیدونه اون ازما بی دین تره:)اولین شرط مسلمان بود و باایمان بودن

آزار نرسوندن به انسان هاستفرقی نمیکنه مسلمون باشه یا کافر.به هرحال هروقت حرف از انسانیت میاد

بدون توجه به نژاد و جنسیت باید به دادش رسید.اما مادر باایمان من،باخدای من اول میگه 

طرف مسلمونه یانه،حجابش چجوریه و

هیچ چیز این زن درست نیست تا وقتی که دل کسی رو بشه،به کسی آزار برسونه.

او روزی هزاران بار بهم آزار روحی روانی رسوند و روزی هزاران بار دلم را شد

 پس مسلما اون بی دینی بیش نیست.


با سادگی تمام بی صدا شکستیم

چه زخم هایی که از عزیزان خوردیم

اشکها را پشت لبخندی مخفی میکنیم

که خیلی درد می کند

و هیچ کس نمی فهمد،

ما را درد همین نفهمیدن می کُشد

نه زخم ها.!


[احمد شاملو]

:).




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها