و به پایان رسید این مدرسه:)

دیروز اخرین روز مدرسه ام بود و تموم شد

چقدرم زود تموم شدمخصوصا این سه سال دبیرستان

حس خنثی بودن دارمهم ناراحتم و هم احساس گنگ و مبهمی نسبت به آینده ام

ازاینجا به بعد آینده ام مشخص میشهنمیدونم چیکارکنم واقعا.

دستپاچه ام و دارم کتاب های این دو سه سال رو جمع میکنم و تمام وسیله های بقول مامان اضافیو جمع میکنم

خیلی دلم میخواد که دانشگاه قبول بشم و برم دانشگاهچون آدمی هستم درس خوندن رو دوست دارم

اما خب بعضی وقتها شرایط و اوضاع خونه نمیزاشت که من درس بخونم

مخصوصا امسال که کلا درس نخوندم و موندم چجوری ترم اول بدون هیچ تجدیدی قبول شدم و خدا کند

ترم دومم قبول بشم و معدلم بالا باشهاخه رشته ی من معدلی هست و من کنکور سراسری هم شرکت کردم

که حداقل یک کدومو قبول شم و برماگه نشم که خیلی بد میشه.پوووف

اما نمیدونم بر چه اساسی دلم روشنه که قبول میشم و دانشگاه میرمبازم نمیدونم

این یک حس هست و شاید درست نباشه و شایدم برعکس

 البته اینو هم بگم که اگه من یک درصد دانشگاه نرم به سرکار میرمدلم میخواد تو یک کاری برم که مربوط

به کامپیوتر و اینجور چیزا باشهچون من علاقه شدیدی به این چیزا دارم

اما اگرم نشد و کارشو پیدا نکردم تو رشته خودم کلاس جداگونه میرم و آموزش به صورت تخصصی میبینمدرکل 

بیکار نمیمونم:))هرجا هم برم نرگس رو هم همراه خودم میبرمچون دوتایی باهم یه جا کارکنیم و پیش هم باشیم کجا

و من تنها باشم کجا:)).امیدوارم که سرنوشتم به سمت خوب پیش بره

تو شهریور سرنوشت من معلوم میشه.امیدوارم همون چیزی باشه که میخوام.:))


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها